May 28, 2010

قلپ چهارم از فنجان چای

اصلاً به چای فکر نمی کردم، تابستون که می شه من اساساً سعی می کنم که طرفش هم نرم، خوردن یه قلپ چای همانا و آتش گرفتن من همان! یه وقتایی فکر می کنم که آیا واقعاً دوست داشتم که آدم می بودم با همه امیال آدمیزاده! اما زود به این نتیجه می رسم که تنها چیزی که در مورد من تائید شده است، اینکه من یه موجود قابل مطالعه هستم!
من یک موجود قابل مطالعه ام که خیلی هم چای دوس ندارم
از این جمله اما خوشم اومد!