Feb 1, 2010

قلپ اول از فنجان چای

قلپ اول از فنجان چای، اونجایی که تلخی چای هیچ انتهایی نداره، اونجا اول قصه ماست.

می خوام همه رو تو این تلخی همراهم خودم کنم، به امید شیرینی های فردا.

بعضی وقتها می شه که آدم از یکی بدش می یاد اما اون یکی یه چیزی می گه که تنها چیزیه که درسته. به قول یکی از همین آدما، امشب درجه تبم روی هزار و سیصد...حالم بده...حالم بده...یه شعری هم بود که همیشه ورد زبونمه، می گه: آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد می سپارد جان...

No comments: