همیشه قلپ دوم چای رو از همچی بیشتر دوست داشتم.
همهٔ تلخی چای تو قلپ اولش خلاصه شده، قطعاً قلپ دوم تلختر از قلپ اول نیست و قلپهای بعدی هم شیرینتر از قلپ دوم نمیشه، پس شاید برای همینه که هیچ وقت چای نمیخورم و چون چای نمیخورم هیچوقت لذت سیگار کشیدن رو درک نکردم و نمیکنم؛ شاید اگه چای از قلپ دومش شروع میشد من چای میخوردم و سیگاری میشدم.
پس خوبه که چای رو دوست ندارم و به طبعش سیگاری هم نمیشم.
چقدر زندگی اینجوری رو دوست دارم وقتی که با انجام یه کار مجبور نمیشی که یه کار دیگرو انجام بدی.
زندگی اینجوری مثل وقتی که یه حبه قند میذاری تو دهنت و بعد از خوردن یه قلپ چای همهٔ دهنت شیرین میشه.
No comments:
Post a Comment